هندونه
غروب با باباش رفتن هندونه گرفتن. من هم تو خونه برای سام ماکارونی آماده کردم. آخه سام خیلی دوست داره ماکارونی. اما امشب به ماکارونی لب نزد تا هندونه شو نخورد. 1 ساعت تمام گریه کرد و هی گفت what is it? هندونه
من که کوتاه نیومدم ولی شکم بابا رحیم کوتاه اومد و بالاخره افتادن به جون هندونه. شام هم نخورد و خوابید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی