سام دلخور
غروب با مامان و مرتضی رفتیم کنار دریا (در حال حاضر من و سام بوشهر تشریف داریم). پرنده پر نمی زد به قول مامان، شهر مثل شهر ارواح است. سام خواب بود و نبردیمش پیش بابا بزرگ گذاشتیم و وقتی برگشتیم خونه بابا گفت سام سک سکه کرده، کلی خوشحال شدیم پریدم بلغش کنم یه دفعه چنان گریه ای کرد که تا حالا ندیده بودم انگار کلی دلخور بود که پیشش نمونده بودم. بعد از کلی قربون صدقه و ناز و نوازش آشتی کرد.
نویسنده :
مامان و بابا
23:20