سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

سام دلخور

غروب با مامان و مرتضی رفتیم کنار دریا (در حال حاضر من و سام بوشهر تشریف داریم). پرنده پر نمی زد به قول مامان، شهر مثل شهر ارواح است. سام خواب بود و  نبردیمش پیش بابا بزرگ گذاشتیم و وقتی برگشتیم خونه بابا گفت سام سک سکه کرده، کلی خوشحال شدیم پریدم بلغش کنم یه دفعه چنان گریه ای کرد که تا حالا ندیده بودم انگار کلی دلخور بود که پیشش نمونده بودم. بعد از کلی قربون صدقه و ناز و نوازش آشتی کرد.
24 آذر 1391

سک سکه

امروز سام بیشتر خوابید. از دیروز سک سکه نکرده، آویشن ونبات هم بهش دادیم شربت کولیک از هم خورده ولی هنوز سک سکه نکرده. به خاطر همین حالش یه کم گرفته است. امیدوارم تا آخر امشب سک سکه کنه و سر دلش سبک بشه.
24 آذر 1391

خنده صبحگاهی

سام وقتی صبح بیدار میشه خیلی سرحاله و کلی سر جاش که خوابیده خنده و آقوپقو میکنه. به محض اینکه یکی بره بالا سرش نیشش تا بناگوش باز میکنه و شروع میکنه به دست وپا زدن و ذوق کردن .خیلی اون لحظه شیرین و خوشمزه میشه ...
23 آذر 1391

تصمیم جدی

از امروز قصد دارم حداقل یه پست جدید از سام عزیزم بذارم. امروز متوجه شدم که سام تو خواب سرفه می کنه! ولی تو بیداری هیچ علامتی از مریضی نداره. امیدوارم سرماخوردگی نباشه  چون هنوز داره به خاطر گوش دردش آنتی بیوتیک می خوره. یه کم نگرانم که مریض بشه ...
23 آذر 1391

تولد پسرم

سلام من بعد از چند ماه غیبت برگشتم البته به اصرار بابا رحیم (آخه سرم خیلی شلوغه ). پسر گلم ساعت 10 دقیقه بامداد سه شنبه 28 شهریور به دنیا اومد. خیلی دلم میخواد از اولین لحظه ای که من درد کشیدم تا لحظه ای که پسر عزیزم رو بغل گرفتم رو بنویسم ولی نوشتن اتفاقاتی که توی 20  ساعت برای من افتاد واقعاً سخت و وقتگیره اونم تو این شرایطی که سام گلم مرتب مامان رو پیج میکنه ولی در اولین فرصت این کار رو انجام میدم.         ...
30 آبان 1391

یه سونو دیگه

امروز با خاله مرضیه برای سونوی هفته 32 رفتیم درمانگاه. وزنت به 1900 گرم رسیده بود ولی متاسفانه هنوز نچرخیده بودی و سرت بالا بود. به قول بابا سربه هوایی  امروز سی دی سونو رو هم از دکتر خواستم و بعد از ظهر بابا آوردش. چند بار تو خونه دیدیم خیلی هیجان انگیز بود.  دکتر همه قسمتهای بدنت رو بهمون نشون داد. قلبت، گردش خونت، دنده هات، لب و دهن و بینی و چشمای کوچولوت، کف پاهات که به شکم من چسبیده بود و ... خاله هم برای اولین بار صدای قلبت رو شنید. ...
14 مرداد 1391

کتاب خواندن برای سام

سلام سام مادر چند روزه که دو تا کتاب مصور با ترانه های کودکانه خریدم و گاهی برات می خونم. به نظر می رسه موقع شنیدن این شعرها واکنش نشون می دی چون شروع م یکنی به لگد زدن لااقل من اینطوری نتیجه می گیرم. یکی از شعرها اولش اینجوریه: اتل متل توتوله   گاو حسن چه خوبه         ما و ما وما می کنه   حسن و صدا می کنه ....   دویش هم به نام "بهترین مامان دنیا" درباره کارهای اشتباه مامان هست که تمام تصویر و رنگیه و وقتی ٦ ماه از زندگی عزیزت بگذره کلی این تصاویر برات جذاب و جدید خواهد بود. راستی امروز بابا رفته چابهار برای ماموریت ولی قراره یه چیزایی برای پسری بخر...
10 مرداد 1391

سکسکه کردن سام

سلام پسرم یه اتفاق جالب افتاده اونم سکسکه کردن توئه. دیشب یک دفعه احساس کردم تکونهات ریتمیک و تکراری شده و تا حالا این جوریشو نداشتی . سریع یادم اومد که یه جایی خونده بودم که جنین سکسکه میکنه . خیلی حس بامزه ای بود. سریع به بابا و خاله مرضیه گفتم بیاین ببینین تا از دستش ندادین. کلی خندیدیم امروز چند بار تکرار شد. خیییییییییییییلی حس جالب و نوعیه. ...
8 مرداد 1391