وقتی برای سام شعر عمو زنجیرباف رو می خونم به محض اینکه می گم بابا اومده سرش رو برمی گردونه و دنبال باباش می گرده (البته بعد از مدتی که فهمید این یه شعره دیگه عادی شد) ...
امروز کتاب " بهترین بابای دنیا " رو براش می خوندم. وقتی تمام شد کتاب رو دادم دستش و رفتم کارهام رو انجام بدم چند دقیقه بعد... جلد کتاب نصفه نیمه کنده شده بود برگ وسط کتاب هم در اومده بود افتاده بود کناری بدین ترتیب اولین کار خراب سام رقم خورد. ...
داشت بازی می کرد دیدم غر غر می کنه پستونکش رو گذاشتم دهنش. یه چند دقیقه ای گذشت صدایی ازش نمیومد. دیدم گل پسر خوابش برده انگشتش هم گذاشته رو پستونکش ...
تازگی خیلی بهتر می تونه غلت بزنه. ولی یا یک دفعه به پشت می افته یا صورتش رو محکم میزنه به زمین بعدش هم یه کم گریه می کنه. به خاطر همین یه پتو دولا میندازم زیر پاش ...