سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

هفته 32

سلام سام عزیزم امروز تو دو روزه که وارد هفته ٣٢ ام شدی و تا ٨ هفته دیگه روی ماهت رو می بینیم. توی این هفته میریم آزمایشگاه. احساس می کنم به دلیل رژیم غذایی خیلی وزن اضافه نکرده باشم ولی امیدوارم به لطف خدا وضعیت تو نرمال باشه.  روز ٥شنبه خاله مرضیه به خونه مون اومد و شب همان روز به اتفاق به یک کنسرت زیبا رفتیم. در حین اجرای کنسرت تکانهایی داشتی که نمی دونم از صداش لذت می بردی یا عصبی و وحشت زده شده بودی . البته به من که خیلی خوش گذشت چون دوست داشتم امیدوارم تو هم همینطور. ...
7 مرداد 1391

پسرعمه ی سام

چند روز پیش پسرعمه ی سام که اسمش آرین هست مهمون ما بود و قراره اولین دوست سام بشه   در سه عکس زیر آرین در حال بررسی کردن درختان خونه بابابزرگه           ...
4 مرداد 1391

چکاپ هفته 30

سلام پسرم امروز برای چکاپ با هم رفتیم درمانگاه. خدا رو شکر همه چیز رو به راه بود و پوتیکو پوتیکو قلبت هم میزون . قرار شد دو سه هفته دیگه چند تا آزمایش و یه سونوگرافی انجام بدیم تا وضعیت پسری رو مشخصتر کنیم. الان داشتم با عمه ناهید حرف می زدم. عمه خیلی سلام رسوند. آرین هم ظاهراً با اسباب بازیهاش کلی داره بهش خوش می گذره ...
27 تير 1391

بارون تیر ماه

سلام سام مامان هوای امروز بهشتی بود. یه باد و بارون خنک و دلنشین که توی تیر ماه سابقه نداشته تمام دیشب رعد و برقهای شدید و بارونهای دون درشت میومد. هرچند سر و صدای بارون نذاشت مامان بخوابه ولی بازم خیلی خواستنی بود. آینده که این متن رو می خونی بدون که توی 30 هفتگی تو بارون تابستونی داشتیم. به قول بابا همش به خاطر توئه ...
26 تير 1391

پسر خوابالو

سلام  پسرکم امروز صبح بدجوری منو ترسونده بودی. تکونهات رو حس نمی کردم اگه هم لگد می زدی خیلی آهسته و جزیی بود. به خاطر همین اصلاً امروز حوصله نداشتم اما الان که دارم برات می نویسم تلافی صبح رو داری در میاری و معلومه صبح خوابت میومده و تازه سرحال شدی و بازی می کنی ...
22 تير 1391

رژیم غذایی

پسر گلم چند روزه مامان به خاطر بالا بودن قند خون، رژیم غذایی داره. برای این مامانی که عاشق شیرینی جات بوده خیلی سخته که از کنار مربا، بستنی، بشقاب پر از میوه، چای شیرین و .... بگذره ولی اصلا مهم نیست. مهم اینه که تو سالم و سرحال باشی. بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم.
21 تير 1391

یه روز شیرین

بالاخره بعد از ٢٢ هفته از بارداری، توی یه دوشنبه شیرین دکتر به مامان می گه که تو یه پسری .قسم می خورم اگه دختر هم بودی به همون اندازه من و بابا رو خوشحال می کردی. طبق معمول هر وقت می رم سونوگرافی احساساتی می شم  و به سختی جلوی گریه خوشحالیم رو می گیرم. به خصوص موقع شنیدن صدای قلبت این دفعه تمام انگشتای کوچیک دستت معلوم بود که بازشون کرده بودی. اون روز از لحظه ای که کلید در رو انداختم و پله های خونه رو اومدم بالا گریه کردم و گریه کردم و گریه کردم و هزاران بار خدای مهربون رو شکر کردم به خاطر این همه لطفش. اینم عکست پسر گلم ...
21 تير 1391

ضربان قلب جنین

اینم از دومین سونوگرافی در هفته ٧ بارداری که من بارها و بارها این جمله زیبا رو در تفسیر سونو برای خودم تکرار کردم"  ضربان قلب جنین مشهود است ." ...
19 تير 1391

حرف آغازین

امروز دقیقاً 28 هفته و 4 روز هست که سام عزیزم پیش مامانه، و قصد دارم از امروز اتفاقاتی که برای سام گذشته و یا پیش رو داریم رو توی این وبلاگ بنویسم تا در آینده برای سام خاطره خوشی به جا بمونه.    
19 تير 1391