گل ختمی
سام دیروز غروب بدجوری بیقراری می کرد. کلافه بود. هرچی دم دستش میومد میبرد سمت دهانش. جیغ میکشید. بازی نمی کرد. نمیدونم کی دندونش درمیاد
من هم خیلی آشفته بودم. به یکی از آشنایان زنگ زدم. بهم گفت براش گل ختمی بجوشونم بگذارم روی لثه هاش.
بدو بدو آماده شدم سام هم که هی گریه زاری می کرد بالاخره آماده کردم بغلش کردم در خونه رو که باز کردم...
یک هو گریه سام رفت که رفت، خدا رو شکر آروم شد
رفتیم مرکز خرید روبه روی خونه که عطاری داره ولی متاسفانه گل ختمی نداشت
من هم تو خیابون و پاساژ چرخیدم تا سام حوصله اش بیاد سرجاش و بعدش اومدیم خونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی