سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

دسته گل جدید

امروز خیلی زود بیدار شد بنابراین الان خوابه و من با خیال راحت به کارهای میرسم. دسته گل امروز سام شکستن ظرف سالاد و ریخت یک عالمه سس و سبزیجات بود. به خاطر اینکه شیشه تو دست و پاش نره مجبور شدم بذارم تو اتاقش در هم ببندم. کاری که تا آنجایی که امکان داشته باشه انجام نمی دم میگن بچه نترسه و از این حرفا. .. ولی وقتی کارهای تموم شد و رفتم ببینم داره چیکار میکنه دیدم نه بابا کلی هم بهش خوش گذشته از تو کمد یه سری کتاب و چیزای دیگه پیدا کرده و مشغوله 
12 اسفند 1393

بازی جدید

امروز نخود و لوبیا و عدس رو ریختم تو ظرف و دادن به سام. از خوشحالی میخندید و ميگفت دوسش دارم ...قشنگه... سه تا کاسه هم دادم بهش گفتم اونا رو جدا کن. چند دقیقه این کار و کرد ولی دوباره همشون مخلوط کرد  و شروع کرد به مثلا آشپزی کردن و تا شب به ما حبوبات نپخته داد خوردیم ولی با اینکه تمام خونه رو حبوبات پخش کرد ولی تا مدتی مشغول بود من به کارهای رسیدم  
21 شهريور 1393

کفش

امروز بعد از مدتها که کفش تابستانی میپوشید جوراب و کفش چسبی پوشید و اصلا هم عادت نداشت چند بار گفت کفشم در بیار ولی وقتی رفتیم بیرون یادش رفت
21 شهريور 1393

شیر خشک

امشب شیر خشک سام تمام شد. اصلا حواسم نبود که زودتر بگیریم. اگه نصفه شب شیر خواست چکار کنم؟ البته دو شبه که تا صبح می خوابه و چیزی نمی خوره. خدایا کمکککککک
21 شهريور 1393

تخم یاکریم

پشت پنجره اتاق سام یه یاکریم خوشگل لانه درست کرده و یه تخم کوچک و ناز هم گذاشته همه ما خیلی خوشحالم و هر چند دقیقه سام میره پشت پرده برای دیدنش. می ترسم پرنده از اینجا بره امروز بهش آب و دون هم دادیم   ...
19 شهريور 1393

مهدکودک

باز کار من داره شروع میشه و مشکل نگهداری از سام . امروز حتی از خانم همسایه پایین هم یه کوچولو خواهش کردم که سام رو نگه داره ولی اون متوجه منظور من نشد. آخه احتمال داره برای امثال مجبور بشم بچه رو بذارم مهدکودک. فعلا دارم سام رو آماده میکنم بره مهدکودک بیچاره خیلی خوشحاله .
19 شهريور 1393