سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

حلقه تمام نشدنی

مُردم از بس کابینت رو مرتب می کنم سام میره کشوهای لباس رو بهم میریزه. کشوها رو مرتب می کنم از آشغالی باید درش بیارم. از سطل آشغال دورش می کنم میره زندگی مو میریزه تو ماشی لباس شویی. از لباس شویی درش میارم دوباره میره سراغ ظرفهای تو کابینت. و این داستان ادامه داره... ...
13 اسفند 1392

جیغهای شبانه

چند شب پیش سام نیمه های شب بیدار می شد و به شدت جیغ می کشید و آروم نمی گرفت. فقط هم پیش مامانش می موند و حاضر نمی شد پیش کس دیگه بره. مجبور می شدیم چراغها رو روشن کنیم. هی صداش بزنیم تا بیدار بیدار بشه. هر چی دم دستمون بود بهش نشون میدادیم بلکه خوشش بیاد و آروم بگیره. تا اینکه یه شب زندایی من خونه ما بود نصفه شب که این بچه کارشو شروع کرد اون هم از خواب پرید. یه نظراتی داد و ما هم عمل کردیم. سام خوب شد و خوابید. از شب بعد ترس دوباره داشتیم که سام بیدار میشه ولی خدا رو شکر بیدار نشد و فقط شیر می خورد و می خوابید. طبق نظرات زندایی از شب بعد زیر سرش قرآن گذاشتیم. طفلی انگار خواب دیده بود و اینقدر وحشت کرده بود. ...
13 اسفند 1392

حرف زدن سام

سام تا دیروز به آتیش می گفت آتیت روزی صد دفعه هم تکرارش می کرد اما دیروز یک هو دیدم داره به راحتی میگه آتیش. تازگی اسمش رو هم یاد گرفته البته به جای سام میگه تام. میگن هر وقت بچه بتونه بگه سنگ یعنی کامل بلده حرف بزنه حرف سین از همه حرفها سخت تره!
30 بهمن 1392

دندونای نیش بی تربیت

بالاخره دندونای نیش بالا هر دو با هم در اومد. سه ماه طول کشید تا تشریفشون رو آوردن تو این مدت سام داغون شد بس که خارش و درد لثه داشت ما هم داغون شدیم بس که مورد هجوم گازهای غافل گیرانه سام شدیم  
10 بهمن 1392

شعر خوندن

تازه دارم نتیجه شعر خوندنهای شبانه روزیم رو می بینم. سام تقریبا همه شعرها بلده فقط هنوز نمی تونه اونها تکرار کنه تقریبا به دنبال من آخر همه بیتها رو خودش دست و پا شکسته کامل می کنه و این خیلی مزه میده.
3 بهمن 1392

شروع شیطنت

همکارم می گفت پسرم همش روی اپن آشپزخونه است با اینکه الان مدرسه می ره. بعدش به من گفت تو هم منتظر باش که پسرت از وسایل خونه بره بالا. خیلی طول نکشید که الان مجبوریم هر چیزی که امکان داره سام بره روش رو ازش دور کنیم: الان مبلهایی که به اپن چسبیده بودن وسط حال گذاشتیم چون از روی اون می رفت روی اپن می نشست صندلی های میز ناهار خوری روی میزه چون از روی اونا می رفت روی میز و از روی میز خودش رو به کابینت و گاز می رسوند. بخاری برقی خاموش قبلا جاش کنار دراور بود و الان جمعش کردیم چون از روی اون می رفت خورده ریزهای روی دراور رو بر میداشت. صندلی میز کامپیوتر به حالت خوابیده گذاشتیم چون از روی اون می رفت روی میز و لپتا...
3 بهمن 1392

بالاخره

بالاخره بعد از 1 سال و 4 ماه گل پسر یاد گرفت بگه مامان تو این مدت فقط بابا رو درست صدا می کرد و هر وقت با من کار داشت به من آویزون می شد. الان می فهمم باباش چه لذتی می برده وقتی پسری اون رو بابا صدا می کرده.
3 بهمن 1392