شب وحشتناک
نصفه شب شروع کرده بود به غلت زدن و اینور اونور کردن خودش. طبق عادت موقع گرسنگی این جوری میشه. چون می دونستم 3 -4 ساعته چیزی نخورده پستونکش رو گذاشتم دهنش و با سرعت برق رفتم براش شیر حل کنم. تا اومدم (با شیشه پر از شیر)دیدم آروم خوابیده با تکونهای ملایمتر. من هم یواش گذاشتمش رو پام. پستونک رو درآوردم که شیر بهش بدم بلللللللللللللا به دور یکدفعه جیغ وحشتناکی کشید با فشار می خواست از روی پام بره پایین به شدت گریه کرد طوری که هیچ جوری آروم نمی شد. من هم دستپاچه، کلافه، عصبی، داغون باباش اومد آرومش کرد سام هم دیگه بیدار بیدار بود با باباش یکم بازی کرد بعد با کلی رو تکون دادن خوابید بدون اینکه یه قطره شیر بخوره همه شیر...
نویسنده :
مامان و بابا
11:36